چقدر اين دوست داشتنهاي بي دليل
خوب است…
درست مثل همين باران…که
بي سوال …
فقط مي بارد…آرام …شمرده شمرده…
فقط مي بارد…
چقدر اين دوست داشتن هاي
بي دليل خوب است
اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه
اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه
اگه میدونستی که چقدر دوستت دارم
هیچوقت واسه اومدنت بارون رو بهونه نمی کردی
"رنگین کمان من"
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است
دلم برای کسی تنگ است
دیدی که سخت نیست تنها بدون من
شب ها صبح می شود، تنها بدون من
این نبض زندگی بی وقفه می زند
فرقی نمی کند با من یا بدون من
دیروز اگر چه سخت، امروز هم گذشت
پس طوری نمی شود، فردا هم بدون من...
من نخواهم رفت حتی در این تاریکی
من خواهم ماند حتی اگر سرشکسته شوم
حتی اگر دیده نشوم
خواهم ماند در این تلاطم زشتی ها
حتی اگر جانم بگیرند
حتی اگر قلبم فشرده کنند
من نخواهم رفت ...
حتی به بهای نابودی آرزوهایم
حتی به بهای تحقق نیافتن رویاهایم
رویاهایم را تو که خوب می دانی..
می مانم به خاطر قلب پاک لاله
زمانی که خون می گرید....
می مانم به خاطر آنها که ماندند ونرفتند
وبه خاطر آنها که رفتند ونماندند
من روزی در همین آسمان ....همین جا ...پرواز خواهم کرد..
تانشان دهم ترسی ندارم ... تا نشان دهم
آسمان برای من همه جا آبی است
داستان من و عشقم از آنجا شروع شد
که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم
با دکمه های سرد کیبورد
دستهای هم را گرفتیم
و گرمایش را حس کردیم
با صورتکها همدیگر را بوسیدیم و طمع لبهایمان را چشیدیم
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم
شب بخیرهایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند...
الان در دنیای واقعی عشق هم نفس هم زندگی هم شدیم...
آرزویی در دلم مانده ، شبیه حسرت ، شاید هم یک رویا
آن آرزو تویی ، که حتی لحظه ای اندیشیدن به این آرزو مانند لحظه پریدن است ،
مانند لحظه زیبای به تو رسیدن است
تو خودت خوب میدانی عشقهای این زمانه پوچ است
تو خودت خوب میدانی احساسات قلبها دروغین است
مرا خوب نگاه کن ، غرق شو در چشمانم، میبینی که اینک در کنار توام
میبینی که من نیز مثل تو خیره به چشمان توام
اگر حرفهای مرا میشنوی ، اگر درک میکنی چه میگویم تا آخرش می مانی
تا آخر حرفهای مرا میخوانی
بگذار همیشه همینگونه باشیم، خیانت و بی وفایی را به قصه عشقمان اضافه نکن
نگذار این قصه تلخ تمام شود ، نگذار قصه گو چشمهایش پر از اشک شود
بگذار با شبهای پر ستاره مهربان باشیم ، با خواب شبانه آرام باشیم ، با طلوع فردا شاد باشیم
بگذار همیشه احساس کنم یک عاشق واقعی ام و احساس کنم یکی هست که از ته دل مرا میخواهد
بگذار برای یک بار هم که شده باور کنم که از روی هوس با من نیستی ، در قفس زندگی تنها نیستیم
برای یک بار هم که شده به همه بگویم که عاشق هم هستیم نه از ترس اینکه همه از تو دور شوند بگویی که تنها هستی!
نگو به پای من نشستی ، همیشه بگو به عشقمان وفادار هستی ، این همان عهدیست که در روز اول با هم بستیم، اگر یادت نرود، اگر فراموش نکنی ، اگر آتش این عشق را با آب سرد بی وفایی خاموش نکنی
همیشه بمان ، همیشه این شعری را که اینک نوشته ام زیر لب بخوان…